برای این پریشانی، برای این انتظار، برای این بیقراری، پناه کجاست؟
باید کمی در درون خود فرو روم، باید خود را بجویم، خود را بسازم.
من اینجایم، در دورترین نقطهی جهان، کنار خود.
حرفی ندارم، یعنی دارم اما میخوام تو دلم بمونه.
شاید سالهای بعد که این رو بخونم هیچ یادم نیاد این روزا چه حالی بودم، تو چه فکری بودم. و البته که مهم هم نیست.همه چیز زود تموم میشه.