اینگونه‌ام

دقیق‌ترین نسخه از خودم که می‌شناسم

اینگونه‌ام

دقیق‌ترین نسخه از خودم که می‌شناسم

Certified copy

بایگانی

۲ مطلب در بهمن ۱۴۰۰ ثبت شده است

مدتی‌ست که ذهنم درگیر سلامتی و زیست سالم شده. این درگیری که البته ناشی از ترس‌هایم هم هست، در یک وجه دیگرش برمی‌گردد به بلوغ یافتگی‌ام. لااقل من چنین تفسیرش می‌کنم. 

برای من کودک بودن و نابالغی‌ام به معنای مصرف کننده بودن است؛ مصرف تن، مصرف قوا، مصرف هوش و استعداد، مصرف زمان. و البته مصرف را در یک معنای گسترده‌تری درنظر دارم؛ یکجور دیگرش هم البته می‌شود جلوی پا را نگاه کردن که الان خیلی بسطش نمی‌دهم، هرچند این دو تا حدی دو روی یک سکه‌اند.

اما قصه اینکه، در این میانه‌ی درگیر شدن با مسئله‌ی زیست سالم با روند مواجهه‌ی بدن در کنش و واکنش با مولکول‌های آزاد و آنتی‌اکسیدان‌ها و در نهایت دست و پنجه نرم کردنش با استرس اکسیداته آشنا شدم. 

اما هدفم از این نوشتار این است که نتیجه‌ی این آشنایی را گزارش کنم. 

منی که عاشق شیرینی تر و دسرهای پرکالری و غذاهای فست‌فودی بودم، حالا اما از همه‌ی اینها احساس انزجار می‌کنم. تصور اینکه هرکدام اینها قرار است چه زحمتی را بر بدنم تحمیل کنند و چه عواقبی برای آینده‌ام ترتیب دهند، شده بازدارنده‌ای که نه آنکه من را از نگاه کردن به صفحات رستوران‌های فست‌فودی و شیرینی فروشی‌ها در اسنپ منع کند، بلکه بیشتر حتی، دیدنشان حالم را بد می‌کند، و مدام به ذهنم می‌رسد کاش می‌شد به همه‌ی آدمها بگویم چقدر اینها کار خراب کن زندگی‌اند.

و خب نتیجه اینکه سقراط و افلاطون بیراه نمی‌گفتند که معرفت، برای زندگی اخلاقی در معنای مضیق آن و زندگی خوب در معنای گسترده‌ی آن کفایت می‌کند. فقط مسئله، شکل‌گیری معرفت و آن عمق لازم است و بس. 

خب بله من هم زمان طولانی‌ای را با دم را غنیمت شمر، مگه چندبار قراره زندگی کنیم، لذت، .... زندگی کرده‌ام و ازقضا هنوز در پوست و خونم هست. ولی دارم بقول این طب سنتی‌ها سم‌زدایی می‌کنم. 

 

البته هنوز پسِ ذهنم یک حکم کلی هست که معلقم می‌کند:

آدمی چیست؟

ماهی مرده‌ای شناور بر دریایِ جریان زندگی. این آب و موج و .... است که ما را به هرکجا که می‌خواهد می‌برد؛ اگر او هم خود خواستی از برای خود داشته باشد!

و این باور ته‌نشین شده که نمی‌توانم ردش کنم، خیلی وقت‌ها مرا به بی‌عملی می‌برد.

 

اما آیا واقعا چنین است! آیا من هیچ جز نتیجه‌ای صرف از یکسری علت‌ها نیستم؟

که داند؟!

 

۰ نظر ۱۴ بهمن ۰۰ ، ۱۸:۴۲
آنی که می‌نویسد

امروز در میانه‌ی خوانش‌ تست‌ها و سرچ‌های گوگلی برای پیدا کردن برخی تعاریف فراموش شده یا ناآشنا و ... گذرم افتاد به وبلاگی در حوزه‌ی منطق و ریاضی (مرتبط با سرچم) بعد دیدم نویسنده در همین دی‌ ماه چند مطلب نوشته؛ یکهو احساس کردم پرت شدم به جهان واقعیت به جهانی میان آدم‌ها و کنش‌ها. 

آخر اینجا از بس هیچ تعاملی نیست، از بس هیچ رد پایی از انسانی نمی‌بینم به کل خودم را در جهان ذهن‌ام حس می‌کنم. 

حالا این وبلاگ من را از جهان ذهنم به جهان خارج از ذهنم سوق داد.

اما آیا به واقع حضور دیگری نشان از خروج از عالم ذهن دارد؟ به یقین نه، این دوقطبی ناشی از تعریف توهم‌زا و غلط من بوده و بس.

۰ نظر ۱۳ بهمن ۰۰ ، ۱۷:۲۱
آنی که می‌نویسد