الساعه میتونم بگم، تنها آب انگوره که میتونه شب قبل از مصاحبه که داری با پیاماس هم دست و پنجه نرم میکنی، تو رو به نقطهای برسونه، که با خودت بگی: «فقط مرگه که چاره نداره»
راضیام.
تا چه شود!
۰ نظر
۱۶ خرداد ۰۱ ، ۲۲:۲۲
الساعه میتونم بگم، تنها آب انگوره که میتونه شب قبل از مصاحبه که داری با پیاماس هم دست و پنجه نرم میکنی، تو رو به نقطهای برسونه، که با خودت بگی: «فقط مرگه که چاره نداره»
راضیام.
تا چه شود!
غمگینم، مثل اون یخ فروش.
دو روز مونده به مصاحبهی دکتری. همون چیزی که میخواستم. الان یهو خالی کردم، اصلا چرا؟ من چیکار میخوام بکنم؟ گمم، به هر سوالی فکر میکنم، ته نداره، به هر ایدهای فکر میکنم، تهش به بن بست میرسه. من چی میخوام از تحقیق و پژوهش؟ مگه میشه کاری کرد؟ و اگر بشه هم برای آیندگانه، خب به چه کار من میاد آخه؟
ولی انصافا شرایط بدیه همزمانی پریود و مصاحبه :/
و اینکه من چرا اینهمه چیز برای خوندن دارم، نمیخوندم؟! انسان موجود عجیبیه! حقیقتا عجیب!