اینگونه‌ام

دقیق‌ترین نسخه از خودم که می‌شناسم

اینگونه‌ام

دقیق‌ترین نسخه از خودم که می‌شناسم

Certified copy

بایگانی

۱ مطلب در آذر ۱۴۰۳ ثبت شده است

این روزها خیلی خالی‌ام. خالی بودنی نه از جنس حفره، از جنس پوچی و بی‌معنایی. بندرت چنین حالی دارم. همیشه یک تنش پسِ همه‌ی مسائل من‌جمله پوچی و افسردگی‌ام هست. یک چیزی که انگار در درونم با اون مقابله می‌کنه.الان اما نه در وضعیت تسلیمم و نه رضا و نه حتی بی‌اختیاری. اما دلیل ندارم. دلیل ندارم با این پوچی بجنگم. وقت‌هایی می‌شینی آدم‌های موفق رو می‌بینی، جاهایی میری که یه عالم آدم حسابی هستند و ... بعد با خودت می‌گی اوا دست بجنبون تو هم لااقل تو این مسیر باشی. اما الان که یک ماهی میشه جلساتمون تعطیل شده و از طرفی هم خودم رو سرگرم چیزهای الکی و معمولی کردم، احساس می‌کنم نیازی نیست بجنگی، نیازی نیست تسلیم شی، اصلا نیازی نیست واکنشی نشون بدی. این روزها با هوس تکاپو و برپا کردن تناقضاتی در درون برای سنتز کاری، بدنبال عشقم. اما راستش حوصله‌ی داستان‌های تکراری رو هم ندارم. حوصله‌ی هیچی رو ندارم. افسردگی‌ای در میون نیست واقعا! تسلیم هم نه (شایدم آره) ولی نمی‌دونم، یه چیزی این میون نیست. یه چیزی که شاید اینتراکشن من با خودمه.
من با خودم.
مدتهاست دیالوگی (مونولوگ) با خودم ندارم. حرفی نیست. مثل دو آدم آشنا که حرفی برای گفتن ندارند و فقط با هم هستند. نه حتی با هم بودن و تنها، این تنهایی رو ه حس نمی‌کنم. چیزی نه آزارم میده و نه خوشحالم می‌کنه.

فیلم خودکشی و لحظات آخر کیانوش رو دیدم. نه غبطه خوردم و نه به به و چه چه ای در سرم گذشت انگار یه فیلم سینمایی رو تماشا می‌کردم. 

کرختم. 

راستش الان که می‌نوشتم یادم افتاد از هفته‌ی بعد که قراره جلسات و کار و بار و درس و ... پا بگیره احتمالا خیلی چیزها تغییر کنه. و این تنها چیزیه که حال بهم زنه. یه عامل بیرونی قرار منو به خودم برگردونه؟ حال میشه از زیمر پرسید بیرونی کیه، داخلی کیه، جونور کامل کیه؟

۰ نظر ۰۶ آذر ۰۳ ، ۰۸:۴۵
آنی که می‌نویسد