من آرمانی و خودانگیختگی
چهارشنبه, ۸ شهریور ۱۳۹۶، ۱۰:۳۵ ق.ظ
امروز کلی برای میم از داشتن آرمان و هدف گفتم. گفتم که آدم باید خود انگیخته باشد و وابسته نباشد. در همهی این حالات با خودم مرور میکردم که چقدر آرمان دارم و به سوی آن آرمان می روم و چقدر از زمانم را خودانگیخته برای آرمانم گذراندهام؟ راستش خیلی خوشبینانهاش ۱۰٪ و این فاجعه هست.
بیشتر اوقات اینجور است یعنی بیشتر ناراحتیهایم با یا از میم بر سر این است که او خیلی شبیه من میشود, آن منی که دوستش ندارم, و برای همین هم مینشانمش جلوی روی خودم و میخواهم که هرآنچه برای خودم بد میدانم را به او بگویم و او را روی ترازوی خودم وزن میکنم. و البته که او با من متفاوت است و من خیلی وقت ها یادم میرود هرکسی نسخهی خودش را دارد. امروز میگفت من برای مواجهه با افسردگی و پوچی به این وظیفه که نباید وقتم را تلف کنم پناه میبرم, یکهو فهمیدم که باز هم به خطا رفتم و او را در سنجه خودم سنجیدم.
حالا از اینها گذشته باید حواسم به دو چیز باشد. ترسیم آن من آرمانی روشن و خودانگیختگی در کارهایم.
حالا هم کلی عقبم تا دو روز دیگه باید برم پیش استادم و ۱۴ مقالهی نخونده رو ظرف همین ۲ روز باید بخونم.
یادم باشه هرکاری رو زودتر و سر فرصت انجام بدم تا هم خوب بفهمم و هم فرصت مناسب برای فکرهای بیشتر داشته باشم.
۹۶/۰۶/۰۸