از ترسها
يكشنبه, ۳۰ مهر ۱۳۹۶، ۱۰:۰۹ ب.ظ
نمیدونم قراره چند روز و شب تنها باشم ولی انگار خود خودمو نظر کردم این هم حکایتیست ولی از وقتی در مورد نهنگ آبی خوندم جان بر تنم سنگین شده انگار کن مسئولیت بشریت .... نمیدانم چقدر سخیف شده ایم
یک چیز را امروز فهمیدم و آن اینکه خیلی کم فکر میکنم. فی الواقع میترسم از فکر کردن. باید بیشتر با این ترسم آشنا شوم و حلش کنم. همینقدر که یکی از دلایل فرار به فضاهای مجازی همین ترس از فکرکردنم است....
باید بیشتر دقت کنم و این را بهبود ببخشم لااقل این ترس دیگر از سنخ مواجهه با مردم یا ترس از شکست نیست. اما ریشهاش کجاست؟ رنج؟ خستهام از رنج؟!
۹۶/۰۷/۳۰