اینگونه‌ام

دقیق‌ترین نسخه از خودم که می‌شناسم

اینگونه‌ام

دقیق‌ترین نسخه از خودم که می‌شناسم

Certified copy

بایگانی

بازگشت به ...

پنجشنبه, ۴ آبان ۱۳۹۶، ۰۴:۰۵ ب.ظ

واقعا دنیایی که آدمی کسی را در کنار خود نداشته باشد چجور جایی‌ست؟

۴ روز نبود. در مجموع و به نسبت گذشته خوب گذراندم. دلتنگی بود, کم بود. کلافگی بود, بلد بودم برای ۴ روز, ۷ روز, چند..؟ تا وقتی باشد تحمل کنم. اما دنیایی که هیچ‌کس نیست چگونه جایی است؟ چگونه می‌شود زیست یا اصلا برای چه می‌بایست در آن دنیا ماند؟ که یکی را بیابی خوب است, امید است, خودش علتی است اما اینها که مطلقا تنهایند, اینها هستند اصلا؟ هیچ سنسی ندارم از وجود چنین انسان‌هایی.


و اما دختری امروز مرد که دوستش را ۳ سال پیش در نمایشگاهی دیده‌بودم که آثارش را شرح می‌داد و مدام میانه‌ی هر حرفش بی‌ربط ربطی پیدا می‌کرد به آن دختر. دختر سرطان پستان داشت پیش از اینکه دوستش را ببینم سرطان داشت و بهبود یافت و باز گویادوباره به جانش برگشت. بی اطلاع بودم از او و ظاهرا یکی از صفحات پر بیننده بود, اینجور که می‌نویسند بی واهمه از بیماری و تجربه‌اش می‌گفت و امید داشت یا لااقل دلیل داشت که با وجود درد و بیماری زندگی‌اش را در مشتش نگهدارد. امروز رفت. اسمش فروه بود. 

ناخودآگاه با خواندن خبرهای مرتبط توی سرم این جمله پیچید:


کوه باش

همیشه کوه باش


تا که اشکت 

- همان گدازه‌های درونت -

کوه بسازند;

 زیرپایت را قوی‌تر کنند;


کوه باش تا که هستی,

بعد هم اگر تمام شد 

خب تمام شد.


می‌دانم که به همین سادگی نیست, می‌دانم برای او هم ساده نبود. اما گویا واقعیت چنین است


پ.ن

سه‌شنبه‌ها با موری را گوش دهم یا بخوانم یا هرچه و خیره به خورشید را و فلسفه‌ی اگزیستانسیالیسم را. اما همه‌ی اینها در مورد مرگ نیست. مرگ همان چیزی‌ست که تجربه‌پذیر نیست اما وجود دارد.

۹۶/۰۸/۰۴
آنی که می‌نویسد

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی