کچل شدگی و باقی ماجرا
دقیقا ۷ روز پیش برای اولین مرتبه در زندگیام کچل کردم. منی که عاشق مو یم و عاشق موهایمم، منی که با سر خوردن موها روی صورتم دلم قنج میرود. این من.... دیروز هم برای بار دوم . و شاید هر هفته و یا هر ۵ روز یکبار ... تا کی؟ نمیدانم. شاید تا زمان دفاعم این روزها درگیر پروپوزالم، پر از استرس و پر از تشویش و بهم ریختگی. چرا؟ چون میخواهم همه چیز عینا همان شود که خودم میخواهم. می دانم از سر خودخواهیست ولی آمادهی تغییر هم نیستم. دلم کجاست؟ حوالی صاد. قرار شده استاد مشاورم بشود و خوشحالم با او کار میکنم و مدام به یاد آن سخنرانیاش در IPM میافتم که همان وقت هیچی نفهمیدم و فقط دلم ضعف رفت. من آدم بدی هستم؟ بله خب قاعدتا، اما بدی چیز بدی نیست بخشی از فقدان خوبیست .... هاهاها چرندگویی منطقی .... حالم خوش نیست. دلم میخواهد این پروپوزال تمام و کمال تصویب شود و من با خیال راحت بروم یه کافهای دو قلپ اسپرسو سر بکشم که تمام تلخیها را بشورد و ببرد. با ح کاملا بهم زدم دیروز بلاک و انبلاک و تمام. او شهوت، من شهوت عاشقی یادگیری..... هردومان منفعتطلبانه. میدانم هیچ کس چون او بیخویشم نمیکند حتی دیگر خود او .
خستهام کار و پروپوزال و رالز و درس و .... پووووف