اینگونه‌ام

دقیق‌ترین نسخه از خودم که می‌شناسم

اینگونه‌ام

دقیق‌ترین نسخه از خودم که می‌شناسم

Certified copy

بایگانی

من برای ۴‌امین بار اسیر عشقی آتشین و بی‌خویش کننده شده‌ام. این‌بار با م. او شبیه به خودم هست، خیلی من است و من عاشق خودم و عاشق دوست داشته شدن به نحو غلیظ. او شبیه سه مورد گذشته احساسات را به نحو غلیظی در من می‌ریزد. او احساسات مرا ته‌نشین می‌کند. زبان فارسی‌اش خوب نیست تا برایش شعر بخوانم. همچنین رو در رو نمی‌بینمش تا از خودم در او بریزم و از نگاه او لبریز شوم. او تجربه‌ی تازه‌ و خاصی است. اما بیشتر از این نمی‌توانم درگیرش بشوم. او آزادی و عقل و من را از من می‌گیرد و این‌ها را هم دوست دارم و هم نه.

مطلبی راجع به پرهیز و صبر می‌خواندم. اینکه از کودکی باید بچه‌ها را اهل پرهیز کرد. شاید درست باشد که خانواده‌ی صبور نداشتم و صبر و پرهیز را نیاموختم. در مورد میم هم فعلا چیزی نمی‌دانم. 

حالم خوش نیست. با کلی کار ماند نشسته‌ام منتظر م تا از گردش‌شان برگردند و با من حرف بزند. اگرچه شیفته‌اش نیستم اما خب در حال حاضر اسیر یکسری احساس‌هایم.

از این بابت که با میم اینگونه نیستم خوشحالم. با میم من عاقل و خردمندم و این خیلی خوب‌تر از بی‌خویشی است. 

الان منتظر م هستم که بیاید و دستم را بگیرد و ببرد که دوباره خر شوم. با حرفها و نحوه‌ی دوست داشتنش ...

من خر می‌شوم هربار و هزاران بار بعد از آن .... این زنجیره ... این تسلسل ... این ماهایی که جوری ربط پیدا می‌کنیم به ... نمی‌دانم .... دلم برای تمام معشوق‌های پیشینم تنگ شدهاست ... 

کسی که فراموشش کرده‌ام

کجاست، چه می‌کند اکنون؟!

(نقل به مضمون از ع.ک)

۹۷/۰۳/۱۴
آنی که می‌نویسد

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی