تنِ خیال
پنجشنبه, ۱۷ خرداد ۱۳۹۷، ۰۴:۴۸ ب.ظ
زن مثنوی مینوشت برای مرد و مرد مثنوی مینوشت برای زن. هردو مشتاق و تشنه و خواهان بودند. هورمون عشق داشت ترشح میکرد و بوی خواستن و لمس کردن از دور به مشام میرسید و آنها بیچاره به خیال هم دست میکشیدند و تنِ خیال خیس و لزج و پرحرارت بود. دل ساحت حضور بود و جان هرلحظه میرفت که بدر شود و جایی پربکشد که تن واقعیت آنجاست و کمکم صدای نفسها و حرمان.
زن غمگین بود از نبودن و مرد مشتاق به داشتن. و این میان حیرت عشق از این دوگونهگی! فرهنگها خود را بر تن خواستن تحمیل میکردند. گرمای تابستان بر پوست و موها حرمان را برمیانگیخت. دستها پر بودند از خیال و آغوشها خالی از واقع. دوگونگی فرهنگ، دوگونگیِ جنسیت و دوگونه تن، دوگونگی خواستن. همه چیز در دوگانگی و حرمان وحدت بود.
آنکه دوستش میدارم چگونه میخواهد مرا؟
امروز نخستین دیدار با م . دلچسب و نگرانکننده بود. خواستنش شبیه من نیست. خواستنی شبیه خودم را میخواهم و او تن میخواهد، چیزی که من ندارم. من خیالی بیشتر نیستم. ولی گناه تن را میخواهم با شوق.
۹۷/۰۳/۱۷