اینگونه‌ام

دقیق‌ترین نسخه از خودم که می‌شناسم

اینگونه‌ام

دقیق‌ترین نسخه از خودم که می‌شناسم

Certified copy

بایگانی

تنوع‌طلبی‌ها

يكشنبه, ۲۰ خرداد ۱۳۹۷، ۰۴:۴۱ ب.ظ

عکس‌های سفرش را در کنار میندی می‌بینم و دلم آتش می‌گیرد انگار جدی جدی قرار بود با او زندگی کنم! من که می‌دانستم هیچ خبری نخواهد افتاد و نه من از این گوشه‌ی پوسیده‌ی دنیا تکان خواهم خورد و نه او و نه مایی شکل خواهد گرفت، پس چه‌ام شده که اینگونه باورش کرده‌بودم و چه‌ام شده که به پارتنر دیرینه‌اش ... آه میم‌م آه .... تو ساده‌ای خیلی ...

بغض راه نفس را بسته است، لازم دارم راه بروم و به هیچ کس و هیچ جیز نیاز نداشته باشم. شهر غمزده است و کافه‌های شهر تعطیل‌اند و من در ازدحام سکوت سرد زمان و مکان منجمد شده‌ام و دارم می‌پاشم. من چرا دل بسته‌ی او شدم چرا دلم تنوع در زندگی خواست! من که با میم خوشبخت هستم و بودم پس چه شد؟ درد دارد سلول به سلول در من رخنه می‌کند و نمی‌دانم چرا اینگونه در حال فروپاشی هستم. من که آدم بودم جایم در این مرداب بود!!! 

خسته‌ام از این منجلابی که در آن گیر افتاده‌ام و نمی‌توانم قدم از قدم بردارم و درد در من ریشه دوانده و دارد بالا می‌رود و من دلم یکجای دیگر می‌خواهد یکجور دیگر یک آدم دیگر ... آه حتی از خودم هم خسته ام و دلم می‌خواهد در خودم تنوع می‌داشتم ...

پرهیز پرهیز پرهیز ....

دلم را خوش می‌کنم که بگویم در نگاهش غمی بود انگار و باور می‌کنم این را اما حقیقت این است که نه دست من به او خواهد رسید و نه کالبد و روانی دیگر را خواهم داشت.  دارد حالم از همه چیز بهم می‌خورد. از خودم در درجه نخست. ولی برای این حال بهم خوردگی نیست که دلم می‌خواهد که کس دیگری بودم. دلم جوری دیگر زیستن را می‌خواهد. شاید یک روز به سرم بزند. اما نه من آدمی نیستم که ساحل امن خودم را مثل داستان‌ها رها کنم و بروم و دل به دریا بزنم. نه ...

۹۷/۰۳/۲۰
آنی که می‌نویسد

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی