ظرف بودن
من بدون داشتن هدف بزرگ و ترساننده ضعیفم. آنچه قوی میکند مرا قدرت هدفهایی است که انتخاب میکنم. فرقی ندارد که هدف نمرهی بالای تافل و پذیرش در برکلی باشد و یا شکست دادن قدرت عشق، این قدرت قوی که همواره در برابر آن ضعیف بودم. باید برای این آخری از کامو کمک بخواهم و از شکست نترسم. م میگوید بخشی از یک جریان باشی و بنده باشی بهتر است از هیچ نبودن. راست میگوید به نوعی اما ترجیح من همان هیچ است. هیچ نبودن بهتر از بندگی است حالا میفهمم چرا ح بعد از هربار عاشقی میگوید هنوز بر آنم ... هیچ. فیالواقع هیچ نیست و این بازی چه واقع و یا غیر واقعی را دوست نمیدارم. من کارم با جهان جدیست. کاشی میگفت قانعیراد از وقتی فهمید که دارد میمیرد و آخر کار است شبانه روز تلاش میکرد و هزاران کار نکرده را دنبال گرفته بود (نقل به مضمون). حیف شد این مرد. من میدانم که عمرم کوتاه است پس باید و باید و باید دم را غنیمت شمرم. مهم نیست چقدر ولی هرچقدر بیشتر بخوانم و بدانم و برسم و از پسشان برآیم بهتر. این من را من میسازم و نه هیچ کس دگری. باید خودم را دوست بدارم و این خود را که ظرف اکنون است دریابم.