فقر
دوشنبه, ۲۸ خرداد ۱۳۹۷، ۱۰:۰۸ ق.ظ
خواستن، خواستن و نداشتن، خواستن و نرسیدن.
چه چیز این جهان کافیست؟!
دوسوسه همان چیزی است که زمینم میزند. خواستن مستاصلم میکند. من پر از تمنایم و آرام ندارم. دلم میخواهد هایم زیاد است و من پر از نیاز و فقیر.
مولای یا مولای انت الغنی و انا الفقیر و هل یرحم الفقیر الی الغنی . سراپا میل و خواسته و تمنا و فقرم و او که غنی است سیرابم نمیکند تا لختی از ماسوا جدا شوم و ثرار گیرم. راز این فقر و این تشنگی چیست اگر او نخواهد. و من چه گنگام که فقر را و خواستهی او به خواستن را نمیفهمم یا نمیخواهم بفهمم و یا انکار میکنم ...
من غرور دارم و خردمندی میخواهم و خدایی که چنین نخواهدم را نمیخواهم که حتی سیرابم کند . من مخدر و مسکن نمیخواهم من خردمندی میخواهم.
۹۷/۰۳/۲۸