فراخنای خیال
چهارشنبه, ۳۰ خرداد ۱۳۹۷، ۰۴:۲۹ ب.ظ
این نوسان، این خلق نوسانیِ من، اینکه نمیتوانم با خودم پیش روم و اینکه محتاج لحظهای توجه و نگاهم، همین این زمین خوردن اگرچه گران برای من سهل شده و من حالا فقط منتظرم تا دست بردارم از هرآنچه هست از بس هرآنچه هست کم است.
تمامِ تمام او، تمامِ تمام چیزها و در نهایت یک هیچ بزرگ به فراخنای جهان خیال. مانده و سرگران شدهام و میخواهم یکی من را بخواهد . دلم شور و هوس دارد. دلم راضی نیست. تن به کار و درس نمیرود و من منتظر اویم باز.
۹۷/۰۳/۳۰