رنج دوباره
شنبه, ۲۰ مرداد ۱۳۹۷، ۱۱:۳۴ ق.ظ
باز هم میل به فرار از تنهایی و میل به همصحبتی با م دارد در درونم سر میکشد. هیچ پناهی نیست این تنهایی بیحد و حصر را و میدانم. درد و رنج آنجاست که هیچ حاصلی ندارد، بودن و نبودنش، جز ارضای درون و آرامش ذهن. اما باید که به دنیای تنهای خودم چنگ بزنم و پناه ببرم. خوشبحال کانت، چطور اینقدر با خودش و جهانش خوش بود؟ کاش توانش را داشتم. او آدم غایتگرایی بود، برای منی که غایتی ندارم اما چگونه این ممکن میشود؟ درد و رنج وجودم را در خود مچاله میکند لیک تنها راه نجات در درونم است میدانم.
۹۷/۰۵/۲۰