درمانده
يكشنبه, ۴ آذر ۱۳۹۷، ۱۲:۳۲ ب.ظ
برای خودم حد و حدودی ندارم و این است که همه چیزم را بازیچه کرده و به باد داده. اگر آدم حد و حدود داری بودم حالا یکی از آن سر دنیا نمیآمد زندگیام را بهم بزند و هنوز هم صفحهاش را چک کنم و هنوز منتظر پیامی از او باشم. الان هوایی شدهام دیدم با مندی بهم زده و باز هوایی شدم. من که قرار بود بست زندگی خودم باشم حالا دارم با خودم کلنجار میروم راهی به او بیابم و او تمام راهها را بسته و الا صد بار تا الان پیام داده بودم. چرا با اینهمه سن و سال هنوز خودم و راهم و زندگیام را بلد نشدم ؟ چرا هنوز یکی دیگر باید بیاید برایم تعیین تکلیف کند؟ دلم درد دارد از خودم و راستش از دوری او هم. دوست داشتم کنارش بودم و این روزها به من تکیه میکرد. راستش از این حالم هم حالم بهم میخورد. گیجم و نمیدونم چی میخوام! من میخوام برگردم به خودم یه خود تک و مستقل و قوی و این لازم داره که حد و حدودی داشته باشم. لعنت به من خستهام و کلافه کاش راهی پیدا بشه به جای غر های مداوم
این مطلب ۲۲۲ امین هست و من تا حال ۲۲۱ نوشته از خودم در حالتهای مختلف روحی و رابطه با آدم های مختلف داشتم رو دارم. کاش زندگی روی خوبش رو نشونم بده که حقیقتا درموندهام.
۹۷/۰۹/۰۴