کیک پرتقال
جمعه, ۱۶ آذر ۱۳۹۷، ۰۵:۰۲ ب.ظ
نزدیک است که کیک آماده شود. عصر جمعهی دلانگیزیست. چای ریختهام و خسته و خوابآلود به انتظار کیک پرتقال نشستهام تا زمانش برسد و با چای عصر جمعه را سر کنم. حالم خوب است و گلهای نیست. کمی درس میخوانم و دارم برای سنوات دوم وقت میگیرم. هرچه بیشتر بهتر تا بتوانم تین پایاننامه را به سرانجام رسانم. از کسی در دلم خبری نیست و با خودمم و معمولی روزگار میگذرانم. کاش زندگی مثل کیک پرتقال بود و شیرینیاش را هم کنار تلخی میچشیدم. و من نمیدانم چه چیز زندگی اینجور مجذوبم کرده؟ دیشب تا مرز سکته در خواب رفتم، با تپش قلب از خواب بیدار شدم و ترس مرا در بر گرفت. احساس نزدیکی به مرگ بود و من دلبستهی دنیا و میترسیدم منتها هرچه فکر کردم نفهمیدم چه چیز دنیا را دوست دارم؟ و یا آیا ترسم از تمام شدن است؟
ای بس که نبودیم و جهان خواهد بود. کاش برام درونی بشه!
۹۷/۰۹/۱۶