اینگونه‌ام

دقیق‌ترین نسخه از خودم که می‌شناسم

اینگونه‌ام

دقیق‌ترین نسخه از خودم که می‌شناسم

Certified copy

بایگانی

جای زخم

جمعه, ۱۳ ارديبهشت ۱۳۹۸، ۱۱:۳۳ ق.ظ

انتظار، انتظار، انتظار ...

بخش شیرین و خفه‌کننده‌ی عاشقی. اونجا که معلق میشی بین شوق و کشش خواستن و خستگی و نخواستن، اونجا که دلت می‌خواد زمان بگذره و یه قاب عکس دلخواه رو زمانه بهت هدیه بده. و هیچ در انتظارت نیست. همه‌ی معشوق‌ها در طول زمان یک شکل‌اند. حتی تو وقتی معشوق بودی هم چنان کردی.

درد وجودم رو پر کرده و اشک به لبه‌ی چشم‌هام رسیده و من تمام خواستن رو نثار یک هیچ بزرگ کردم و حالا اگرچه هنوز از خواستن خالی نشدم اما میدونم رو به اتمامه و م هیچ وقت برنخواهد گشت و زندگی همینجور خواهد ماند چون ما انتخاب کردیم ... چون من انتخاب کردم که به همین روال زندگی کنم. ریسک انتخاب م برای ادامه‌ی زندگی ریسک خودکشی برای پایان روال متداول و البته خوب و دلنشین زندگی بود و من اهل خودکشی نیستم.

منتها درونم پر از بغضه و با هر دم و بازدمی دارم قورت میدم و هربار نمی گوشه‌ی چشمم رو خیس می‌کنه و  من سریع با پشت دست پاکش می‌کنم تا که دنباله دار نشه.

نمی دونم م در چه حالیه؟ باهام حرف نمی‌زنه حتی یک کلمه و نمی دونم چه تصمیمی داره! البته از این سکوت برمیاد که همه چیز تموم شده باشه اما من همچنان باور نمی‌کنم. هربار پیام میدم و انتظار ....

اشکم غالب شد و جاری شد و من هنوز مرددم که آیا واقعا کنار گذاشته شدم؟ برای همیشه؟ یا میتونم با خواهش اون رو به خودم برگردونم.... 

من هیچ وقت عاشق خوبی نبودم... هیچ وقت بلد نبودم... من همیشه کنار گذاشته شدم.... من دلم تنگه براش .... من دوستش داشتم و این جای زخم هیچ وقت فراموش نمیشه ...

۹۸/۰۲/۱۳
آنی که می‌نویسد

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی