من گمشدهای دارم
شنبه, ۱۸ خرداد ۱۳۹۸، ۰۸:۱۸ ق.ظ
من گمشدهای دارم، درون خود، بیرون خود، در پهنای این جهان، من گمشدهای دارم که میجویم و نمییابمش.
در میان جناق سینهام و در میان دشتها کوهها کسی یا چیزی را میجویم. کسی یا چیزی که نیست.
درد بریدگی انگشتم را فشار میدهم آسودهتر از درد گمشدگیست، لحظهای آرام مییابم. دردش خستهام میکند، دست میکشم و باز از نو آغاز میشود.... من گمشدهای دارم.... کجا بیابمت... در عرصهی جهان خاکی و افلاکی هیچ چیز اغنایم نمیکند و من بدنبال آن یگانه اغناگرم... آن که سیرابم کند و لبریزم سازد. کجاست ....
۹۸/۰۳/۱۸