مونولوگ
پنجشنبه, ۳ مرداد ۱۳۹۸، ۱۲:۱۴ ب.ظ
کمی زخمیام اما همین که درآمدم از آن رابطهی مسخره جای شکرش باقیست. اسمش را حذف نمیکنم اما دیگر نباید دنبالش باشم. از ابتدا هم یک حماقت محض بود. سوای ایراد کار من او هم یک بچه حشری بود که هورمونهاش مثل من بهم ریخته بود. من که میدونم تهش هورمونه و حله پس دادِ چی رو داشتم؟ تحقیرم کرد که حقم بود و حالا دلم خوش است که لااقل تمام شده و هیچ وقت برای ساختن دیر نیست.
خویشتن طرح و بدنامه است و باید آن را به عهده بگیرم و به سرانجام برسانم.
خویشتن... این خویش خسته را باید بغل کنم تا سرپا شود تا بایستد قد بکشد.
نیاز دارم به برنامهریزی، امروز ۳ مرداد است و قرار بود من زبان را بطور مداوم از اول مرداد پی بگیرم. دیر نیست اما باید دست به کار شوم.
۹۸/۰۵/۰۳