اینگونه‌ام

دقیق‌ترین نسخه از خودم که می‌شناسم

اینگونه‌ام

دقیق‌ترین نسخه از خودم که می‌شناسم

Certified copy

بایگانی

تغییر

پنجشنبه, ۲۴ مرداد ۱۳۹۸، ۰۵:۰۲ ب.ظ

شهر من گور آرزویم شد

مم دیگه بچه نیستم، بزرگ شدم می‌فهمی مری بزرگ شدم من باید رو پای خودم وایسم باید دست بکشم از خیالات بافی و بچه‌گانه چسبیدن به رویا و خواستن نشدنی‌ها. هم خودم رو رنجور می‌کنم و هم دیگرانی رو. 

مح مست کرده، کاش منم می‌تونستم مست کنم و اندکی بیاسایم ز دنیا و شر و شورش...

خسته نشدنی مری؟ درد از پا ننداختت؟ چته خب؟ چرا دست نمی‌کشی؟ چرا تموم نمی‌کنی؟

من زندگی تشکیل دادم و خانواده دارم، یه خانواده‌ی بغایت خوب ولی همش بدنبال هیجان این دلم و واقعیت اینه که این یک اعتیاد باید ترکش کرد. بفهم مری زندگی یه واقعیته با گوشت و پوست و استخون توش قرار گرفتی پس نمی‌شه به این راحتی خیالاتت رو دنبال کنی. زندگی محدودیت‌های فیزیکی خودش رو داره بفهم... تو از زندگیت و خونواده‌ات و میم راضی‌ای و هیچی کم نداری پس چرا محبت یه غریبه اینجور بی‌تابت کرده؟ مگه میم کم بهت توجه و محبت داره بی‌انصاف؟ یکم آدم باش تو رگهات خون باشه سنگ نباش...

این می‌تونه پایان خوبی باشه به تمام اون عادت گندی که بهش چسبیدی بکنش و بندازش دور... زندگی کن تو واقعیت و حواست به داشته‌هات باشه... بله واقعیت محدوده و خیال تو فربه و ربطی نداره تو واقعیت رو واسه یه خسال فربه خراب کنی. تو قراره دکتر بشی یادته؟ آی‌پی‌ام خارج ... 

همینجور که دارم می‌نویسم هی با خودم می‌گم که چی... تا این من عوض نشه هیچی عوض نمیشه...

باید این من رو عوض کنم، یه من عاقل و بالغ بشونم جاش. باید آدم بشم پرتلاش بشم...

۹۸/۰۵/۲۴
آنی که می‌نویسد

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی