اینگونه‌ام

دقیق‌ترین نسخه از خودم که می‌شناسم

اینگونه‌ام

دقیق‌ترین نسخه از خودم که می‌شناسم

Certified copy

بایگانی

گه تو زندگی

جمعه, ۲۵ مرداد ۱۳۹۸، ۰۹:۲۳ ق.ظ

دیشب مح سر خاک پدربزرگش تا صبح نشست و به تنهایی و تقدیرش فکر کرد. ساعت ۲.۵ کمی باهاش حرف زدم. بی‌قرارم اما واقعیت اینه که اون هم مثل هزاران تپه‌ی خواستنی وقتی بهش برسی عادی میشه و دچار روزمره‌گی و اینکه که چی و خب آدم باید عاقل باشه. من تا میم هست محاله ازش جدا شم و سراغ یه اشتباه دیگه‌ای برم. این زندگی همینجوریش تکراره و نیاز نیست من به تکراری شدنش بیافزایم. پس تلاش می‌کنم قانع بشم و تلاش بیهوده نکنم. مح رو بی اندازه دوست دارم چون عجیب شبیه منه و مهربون اما مگه میم نیست؟ میم فقط رقیق نیست که خب اقتضای سنمونه. نه من نمی تونم باقی عمرم رو با مح بگذرونم. بسه مری تو عاشق میم هستی و خودت می‌دونی بدون اون نمی‌تونی. پس بسه. مح هم نمی خواد وارد زندگی ما بشه. اما اگه یه روز میم نباشه کاش مح برام بمونه. 

دیگه بسه خزعبلات برم حموم کنن و به زندگی.... گه تو زندگی... برسم.

۹۸/۰۵/۲۵
آنی که می‌نویسد

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی