اینگونه‌ام

دقیق‌ترین نسخه از خودم که می‌شناسم

اینگونه‌ام

دقیق‌ترین نسخه از خودم که می‌شناسم

Certified copy

بایگانی

دیدار

جمعه, ۱ شهریور ۱۳۹۸، ۰۷:۲۹ ق.ظ

پنجشنبه یعنی دو روز پیش با میم سر افسردگیم درگیر شدیم و اون گفت که دیگه تحمل اینهمه افسرده بودن من رو نداره. راست می‌گفت تو اون ۵ روز که مح رفته بود عجیب افسرده بودم و افتاده بودم یه گوشه و حالم بد بود و همش فکر سیانور و خودکشی بودم. تا اینکه پنجشنبه رفتم کافه شهر کتاب مرکزی و ح رو دیدم و خب خیلی خوب بود. با هم حرف زدیم کمی تو پارک نشستیم و کمی هم تو ماشین و اون کمی نوازشم کرد، دستم رو گرفت و حتی بهم دست زد اما اون قسمتی که دستم رو گرفت خیلی خوب بود و تو ته دلم نفوذ کرد.حالا حالم بهتره. خیلی بهترم و با میم هم خوب شدیم و برگشتیم به روال، فقط نگران مح ام من نمی‌تونم اونو دوست داشته باشم، خیلی بچه‌ست حتی با اینکه دلم می‌خواد باهاش بخوابم اما بازم فکر می‌کنم نه اون بچه‌ست و معقول نیست و حتی اغواگریه.. دیروز بهش گفتم تجربیاتت کمه و ناراحت شد.. شاید برای ترک کردن و دل برداشتن قدم مثبتی باشه. از دیشب هم خیلی میلم به ح زیاده و اینکه راستی قبول کردم میم دوست پسر داشته باشه و راستش  برای توجیه اخلاقی و وجدانی خودم بود.

دیگه همینا.

۹۸/۰۶/۰۱
آنی که می‌نویسد

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی