اینگونه‌ام

دقیق‌ترین نسخه از خودم که می‌شناسم

اینگونه‌ام

دقیق‌ترین نسخه از خودم که می‌شناسم

Certified copy

بایگانی

میم هم‌.

دوشنبه, ۱ مهر ۱۳۹۸، ۰۶:۵۰ ب.ظ

مدتها بود که زندگی روی خوشش را نشانم داده بود. مستی با ح و تازگی‌ها اع و عیش مدام و کارهای ممنوعه. سیر شده بودم و جوری به نخواستن رسیده بودم. و درست همانجا که حس کردم مرز خواستنی‌ها را رد کرده‌ام اولش با ح شروع شد که با شخص دیگری مشغول شد و مجددا حس تمامیت خواهیم را تحریک کرد و بعد از آن و سهمگین‌ترش خبر امروز میم بود که عاشق یک ترنس شده است. خب دیگر من آن یونیکی نبودم که گمان می‌کردم و میم هم اظهار کرد که هیچ‌گاه یونیک نبودی و هیچ‌گاه هیچ‌کس یونیک نیست و در دل آدمی باز است. به خودم رجوع کردم و به او حق دادم. اما نمی‌توانستم جلوی اشک‌ها و تصور بدبختی‌ام را بگیرم. درگیری با زندگی مدرن همین‌شکلی‌ است. آرامش زندگی سنتی را ندارد. و خب راستش خودم هم آنجور نمی‌پسندیدم اما از دست دادن تمام میم برایم سهمگین‌تر از این حرفها بود. حالا همه چیز برایم سراب است. وقتی میم با آنهمه عشقش چنین شد آیا واقعا می‌شود انتظاری از کسی داشت. نه. دیگر یقین دارم که زندگی سرابی بیش نیست و همه‌ی دوست داشتن‌ها بهانه‌ است و الکی و هیچ‌کس جز خودش را دوست ندارد و برای دوست داشتن خودش هر کاری می‌کند. حالا نه هم هرکاری ولی خب.

راستش خیلی از گریه‌ام احساسی بود و عقلا برایم حل شده بود و عادی بود و ناراحت نیستم. اصلا راستش خوشحالم و حس می‌کنم آزادترم. هنوز میم را بیشتر از همه کس دوست دارم و مهرش برایم کامل است منتها این هم هیچ.

خوشحالم دارم سیب‌زمینی میشوم. این بی احساسی قشنگ.

۹۸/۰۷/۰۱
آنی که می‌نویسد

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی