تنها
جمعه, ۱۲ مهر ۱۳۹۸، ۰۶:۴۳ ب.ظ
باید از حال الانم بنویسم. اینکه تنها اومدم خانه هنرمندان و با ح تموم کردم و دیگه همین تنهایی برام مونده راضیم و ... و خستهام و ناراحتم. میم عاشق من قصد دارم عاشق بشم و تنهام. این از زندگیمون و حالا ... تنها نشستم لبهی حوض خانه هنرمندان و ملت دارن فوتبال میبینند و من تنهام. دو تا کتاب خریدم و گالری دیدم، تنها. اونچه از همه بیشتر به چشم میاد تنهاییه.
بغض دارم؟ ناراحتم؟ نه بیشتر احساس رهایی و خوبی دارم اما همچنان چشمام بدنبال یه گریزگاهه اینکه یکی ازم خوشش بیاد. ولی احساس بدی ندارم و خوشحال که نه ولی راضیم.
اتفاقی بود که بایست میفتاد.
و چه تنهایی دلپذیری. مثل گربههای خانه هنرمندان تنها نشستم یه گوشه و با خودمم... تنها.
۹۸/۰۷/۱۲