اینگونه‌ام

دقیق‌ترین نسخه از خودم که می‌شناسم

اینگونه‌ام

دقیق‌ترین نسخه از خودم که می‌شناسم

Certified copy

بایگانی

خفه‌گی

پنجشنبه, ۱۶ آبان ۱۳۹۸، ۰۶:۳۹ ب.ظ

هنوز از این درد رهایی نیافته‌ام که آخر چرا کسی نیست که مرا بخواهد؟ چرا اینقدر بی‌کس و تنها و بی‌عشقم؟ چرا هیچ چیز در این دنیا کافی نیست. بعد از تنهایی هفته‌ی قبل که ح نیومد و به تنهایی گذشت دارم هنوز دارم درد می‌کشم. دیروز برای همیشه از ح دست شستم، بلاکش کردم. دیگه توان انتظار بی‌مورد رو نداشتم. دلم چیزی می‌خواد که این دنیا بهم نمیده و افتادم به جون بدنم و مثل چی هی می‌خورم و چاق و چاق‌تر میشم. حالم از خودم بهم می‌خوره، از زندگیم، از این کثافت، از این لختی و یلخی بودنم. خسته‌ام خسته ... کاش بارون بباره دارم خفه می‌شم. چی قراره زندگی به من بده که ارزش ادامه و رسیدن بهش رو داشته باشه؟ چقدر کار دارم و چقدر  گوشت لخت افتادم یه گوشه. کاش این عالم یه چیزی داشت بیارزه به اینهمه رنج. چرا دارم ادامه میدم؟ حتی اونقدر غرق درس و کار نمیشم که این کثافت رو از یاد ببرم و اصلا درد ماجرا همینه. هربار تصمیم میگیرم شروع کنم و هیچی به هیچی. خسته‌ام. باید دست بذارم روی زانوم و بلند شم کاری ندارم بکنم جز این. 

۹۸/۰۸/۱۶
آنی که می‌نویسد

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی