اینگونه‌ام

دقیق‌ترین نسخه از خودم که می‌شناسم

اینگونه‌ام

دقیق‌ترین نسخه از خودم که می‌شناسم

Certified copy

بایگانی

فقدان زود هنگام

چهارشنبه, ۳۰ مهر ۱۳۹۹، ۰۹:۳۶ ب.ظ

رفته بودیم بابا رو برای شیمی‌درمانی به تهران اوریم. به مادرجون سر زدم، اشک ریختم، بوسیدمش، بغلش کردم ....

آه خدای من، من دنیای بدون مادرجون رو نمی‌خوام، اینکه دیگه نتونم باهاش حرف بزنم، هر دقیقه ببوسمش، نماز خوندنش رو ببینم، ...‌ آه نه من تاب این دنیا رو ندارم .... 

تف بر تو زندگی تف بر تو ....

مادرجون نفس می‌کشه اما ...‌ نیست ....  آه ..... 

۹۹/۰۷/۳۰
آنی که می‌نویسد

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی