لعنتی پایت را از گلویم بردار!
تا به الان تقریبا توانستهام بر عصبانیتهایم در زمان پیاماس غلبه کنم، یا درستتر اینکه فکر کنم و با خودم بگویم تو الان پیاماسی و این شدت و حدت از اونه پس آروم باش. اما هنوز نتوانستم بر این لختی و بیانگیزگی که مثل یک هیولا تمام من را میبلعد غلبه کنم.
مردها از پریود چه میدانند؟ خونریزی ماهیانه، دردهای شکمی، تازگیها هم خوب یا بد متوجه عصبیتر شدن زنها در روزهای قبل از پریودشان شدهاند. اما ما زنها چه؟ ما چقدر میدانیم؟ ما چه حس میکنیم؟
دلم میخواهد عاقل باشم، درس بخوانم، بچسبم به خودم و گوشهی امنم. اما دیشب با میمق قرار همخوابی گذاشتم، امروز هیچ درس نخواندم، دلم شیرینیٌ تر میخواهد، گلویم را انگار یکی دارد فشار میدهد، سقف خانهمان تا روی ابروهایم پایین آمده. تشویش و بیقراری که جای خود. و همهی اینها برای این است که قرار است یکی دو روز دیگر تخمکم نامیدانه دل از حاشیهی امن رحمم بکند و با خون ماهانه از واژن زنی دربهدر که بچه نمیخواهد خارج شود.