اینگونه‌ام

دقیق‌ترین نسخه از خودم که می‌شناسم

اینگونه‌ام

دقیق‌ترین نسخه از خودم که می‌شناسم

Certified copy

بایگانی

در پیِ هنر خواستن

چهارشنبه, ۲ تیر ۱۴۰۰، ۰۸:۰۵ ب.ظ

از اونجایی که من درگیری‌های عشقی را خیلی دیر و تقریبا در سن و سال ۲۸ -۹ سالگی شروع کردم تمام روند ۱۵ سالگی نوجوان‌ها را هم در همان سن و سال از سر گذراندم و هربار با خودم می‌گفتم: ای بابا این کارها (گریه و زاری برای فراق) کار دختر بچه‌هاست نه یک زن ۳۰ ساله. چه شد؟ راستش هنوز هم تا حدودی چنینم اما تقریبا بساط اشک و آه جمع شده. دیگر می‌دانم هم عشق و وصال و هم غم و فراق هردوشان موقتند، هردوشان برای گذران زندگی‌اند و خط خشک زمان را کمی منحنی می‌کنند. هنوز هم گاهی ممکن است احساساتم غلیظ شود و خب در پی آن نم اشکی هم ممکن است. ولی خب دیگر خوب می‌دانم همه‌اش موقت است و گذرا.

شادم از رسیدن به چنین نقطه‌ای. اینجا که می‌دانم تقلا بی‌حاصل است.

تنها دلگرمی زندگی‌ام شده درس و کتاب و اگرچه خیلی مقید نیستم اما مذهبم شده است.

درمورد خواستن باید به یک جمع‌بندی برسم. تعریفی و معیاری تا معین شود چه خواستنی معقول است و باید برایش حتی جنگید و چه خواسته‌ای را باید رها کرد یا از چه خواسته‌ای باید منع شد.

راستش درگوشی بنویسم فعلا نگاهم این است که برای هیچ خواسته‌ای نمی‌شود جنگید. آخر ته‌اش چه؟  نمی‌خواهم اما درگیر این توهم باشم که می‌خواهم که نخواهم. من همیشه می‌خواستم و فقط متر و معیاری در میان نبود. حالا باید این متر و معیار را بسازم/بیابم. پس بی‌خود خودت را به این موضوعات مزخرف (نخوایتن و پوچی و هیچی و ...) مشغول نکن.

۰۰/۰۴/۰۲
آنی که می‌نویسد

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی