بررسیِ یک شروع بد
يكشنبه, ۱۳ تیر ۱۴۰۰، ۰۷:۲۶ ق.ظ
اول صبحی حالم گرفته است..
صبح میم زودتر از من بیدار شد. ظرفشویی رو خالی کرد، صبحانه آماده کرد، ظرفها رو گذاشت تو ظرفشویی، لباسها رو گذاشت تو لباسشویی.
امروز سالگرد آشناییمون هست.
حالا سوال اینه: چته تو؟
فرضیهها:
- خستهام و خواب خوب نداشتم.
خب روزهای قبل هم تقریبا همین بود.
- زود بیدار شدم اما ورزش نکردم.
خب روزهای قبل عم تقریبا همین بود.
- میم زودتر از من بیدار شد و من نفر اول لااقل در ذهن خودم نبودم.
بعید نیست! ازت بر میاد که بخوای سحرخیزترین فرد باشی.
- کارهای خونه رو انجام داد.
بعید نیست! به دو جهت: یک اینکه تو با انجام این خرده ریز کارها احساس مفید بودن میکنی. دو اینکه نیاز به خلوت در آشپزخونه و مشغول شدن به امور بیاهمیت داشتی تا ذهنت آروم بشه و این فرصت رو میم با انجام اون کارها، ازت گرفت.
ما آدمها عجیب پیچیدهایم!
۰۰/۰۴/۱۳