ظرفی که لبریز نشد
يكشنبه, ۱۵ آبان ۱۴۰۱، ۰۵:۵۸ ب.ظ
دلم یه جور عاشقی و مهر و شیطنتی میخواهد که ظاهرا دست سن و سال من به آن نمیرسد. دزدکی به پایی من را.
آیا هیچ کس هست که عشقی ناب را لمس کند. عشقی که در فیلمها و عکسها آمده.
من دلتنگم. برای عشقی که هیچ گاه لبریزم نکرد.
دارم گریه میکنم، و لابد از خاصیت پیاماس است و الا باید بنشینم و کارهایم را به سرانجام برسانم. عشق و طلب عشق مال جوانهای بیکاریست که لااقل اگر وقتشان را تلف کنند پای این میلها و تمناها، زمان پیش رویشان از من بیشتر است.
پس صورتت رو بشور و برو سراغ زندگیِ معمول.
۰۱/۰۸/۱۵
و من چقدر از این زندگی معمولی میترسم ... 🙄