اینگونه‌ام

دقیق‌ترین نسخه از خودم که می‌شناسم

اینگونه‌ام

دقیق‌ترین نسخه از خودم که می‌شناسم

Certified copy

بایگانی

صحنه‌ی زندگی

دوشنبه, ۱۶ آبان ۱۴۰۱، ۰۹:۱۳ ب.ظ

درد ماجرا می‌دونی چیه؟ اینکه باور می‌کنم.

خیلی جدی غم میشه بغض و بغض میشه گوله‌ اشک. میشه بی‌خوابی. میشه عزلت. میشه تنگی نفس. میشه ....

ولی از همون اول می‌دونستم قرار بر هیچیه، می‌دونستم اصلاچیزی نیست، عشقی نیست، مهری نیست، که داغی بشود و دردی! 

سال‌هاست ... خیلی سال، که من تمام زندگی‌ام را آگاهانه روی صحنه می‌برم، داستانش را می‌نویسم، دادش را فریاد می‌زنم هق هق می‌زنم، افسرده می‌شوم، و هیچ‌وقت دست نمی‌کشم از این بازیگری. حقیقتا نمی‌فهمم چرا اینجور دارم خودم را نابود می‌کنم؟ چرا دست نمی‌کشم از بازی؟ 

آیا من جز بازیگری هویت ندارم ؟ نمی‌توانم داشته باشم؟

باید بکت بخوانم.

۰۱/۰۸/۱۶
آنی که می‌نویسد

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی