من را در خوابم بمامان
چهارشنبه, ۲۸ دی ۱۴۰۱، ۰۸:۱۴ ق.ظ
اتفاق خاصی دیگه نبفتاد اما من روحم نیاز به یک غذای چرب و چیلی داره.
یه غمی، یه عشقی، یه حالِ خوشایندی، شبیه اونچه دیشب در خواب دیدم. ک بود درس میداد. دوستم داشت. حواسش به من بود. مدتیه هیچکس حواسش به من نیست. غمباد گرفتم. آدمهایی جز وحشیهای جنسی نمیبینم. دلم یک زندگی شبیه خوابهام رو میخواد.
دام مهر میخواد. نگاه شدن میخواد.
من ۴۰ سالمه. خستهام. نیاز به محبتی ناب دارم. من اصلا نمیخوام چیزی واقعی حاصلم بشه، فقط بذارید تو یه خواب شیرین مثل دیشب، بمونم و بیرون نیام.
تف.
۰۱/۱۰/۲۸