اینگونه‌ام

دقیق‌ترین نسخه از خودم که می‌شناسم

اینگونه‌ام

دقیق‌ترین نسخه از خودم که می‌شناسم

Certified copy

بایگانی

درباره‌ی پدر

شنبه, ۵ فروردين ۱۴۰۲، ۰۷:۲۱ ب.ظ

دیشب افطار و عید دیدنی خونه‌ی برادر.

امروز تولد مامانه و دیشب به تعبیری شب تولد مامان.

طبق روال معمول که چند وقتی هست که شدت آن بیشتر شده مامان و بابا درگیرند و دعوا دارند، که البته من در جریان مستقیم مسائل نیستم اما همه می‌فهمیم.

بابا دیشب به خونه‌ی برادر نیامد. بدون هیچ اعلامی! گوشی را خاموش کرد و 

و نمی‌شود گفت چه!

اول‌اش داشت زهرمارمان می‌شد. بعد کم کم سعی کردیم به روی خودمان نیاوریم چه آدم عوضی‌ای است و چه با بیشعوری مهمانی را می‌خواسته خراب کند. بعد دیگر آگاهانه (لااقل خودم) تا فکرش نیشتر می‌زد، فرار می‌کردیم. خودمان را مشغول کردیم، حرف زدیم و خندیدیم، اگرچه نه از ته دل.

کیکی که برای مامان خریده بودم قشنگ بود. روی‌اش چند شمع چیدیم و تولدت مبارک خواندیم.

راست‌اش از همه‌ی وقت‌هایی که بابا بود بیشتر خوش گذشت، مگر دلخوری‌ای که پسِ ذهنم بود. 

بچه بودم و دعواهای مامان و بابا خیلی اذیتم می‌کرد. همیشه آرزویم این بود که بابا زودتر بمیرد تا این وضع تمام شود. 

همیشه حضورش تنش‌زا بود و نفس‌گیر. 

خسته‌ام از یک عمر تحمل او به عنوان پدر. حتی هروقت او نبود مامان را هم راحت‌تر دوست می‌داشتم، اما همیشه بود. چه وقت‌هایی که مامان از شهرشان می‌آمد به شهر ما و خانه‌ی ما تا سه، چهار روزی مهمانمان باشد، و اوقات تلخی‌های بابا، جواب تلفن ندادن‌هایش و عنق‌بازی‌هایش.

ما همیشه تحت سیطره‌ی تنش‌هایی بودیم که او بر ما تحمیل می‌کرد.

واقعا خیلی وقت‌ها هم دلم برایش می‌سوزد. برای زندگی مزخرفش. برای تنهایی‌ای که با اخلاقیاتش برای خود تدارک داده است. برای اینکه او به فهم من هیچ درکی از زندگی نداشته. مثلا سفر کردنش این بود که به گاز برود جایی و برگردد. جوری که انگار چک لیستی را باید تیک بزند.

 

خلاصه که دیشب او نبود، حال عمومی خوب بود. حال من که خیلی خوب‌تر از هربار دور هم جمع شدن‌هایمان بود. 

خلاصه که بیچاره اویی که نبودش نعمت است.

 

و کاش زودتر بمیرد، که مرگ یکبار و شیون هم یکبار.

من زندگی سختی در این خانواده داشتم. پدری که بد بود. خیلی بد.

۰۲/۰۱/۰۵
آنی که می‌نویسد

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی