اینگونه‌ام

دقیق‌ترین نسخه از خودم که می‌شناسم

اینگونه‌ام

دقیق‌ترین نسخه از خودم که می‌شناسم

Certified copy

بایگانی

افسردگی وارد می‌شود؟

جمعه, ۲۵ فروردين ۱۴۰۲، ۱۲:۳۲ ب.ظ

گمانم این بند نشدن‌های امروز از سر این است که دلم می‌خواهد با یک آدم جدید یا غیرتکراری حرف بزنم. گاهی اینطور می‌شوم و امروز هم گویی آنچنان تمایلی دارم!

امروز پادکست مهرانگیز رو درباره‌ی بخش پیشاپیشانی شنیدم. حالم گرفته‌ست. فکر می‌کنم زندگی بدجور ما رو پیچونده، هیچی، مطلقا هیچی تحت اختیار ما نیست، بعد اون وقت چرا ما زنده‌ایم؟!

بقول حسین پناهی:

اوردی حیرونم کنی که چی بشه؟ نه والا!

...

تازه دیدم حرف حسابت منم، طلای نابت منم، ... 

گفتی ببند چشماتو وقت رفتنه، انجیر می‌خواد دنیا بیاد، آهن و فسفرش کمه

چشمای من آهن انجیر شدند

حلقه‌ای از حلقه‌ی زنجیر شدند

 

عمو زنجیرباف ....

 

 

از بعد از پریود اخیرم قرص ضدبارداری رو که برای تنظیم هورمون‌هام می‌خوردم نخورده‌ام، نتیجه اینکه باز اون فشارهای عصبی، گره در گلو، فشار دندان‌ها، تنگی جان، و ..‌‌. شدت گرفته، می‌خوام از امشب بخورم و ببینم آیا واقعا با خوردن اون حل میشه اوضاع یا از یه چیز دیگه‌ست. 

حالم بده، خیلی بد، دوباره زیاد خوردن و افزایش وزن، بی‌قراری، یه حالات عجیب و غریب، میل به دین و خدا و همه‌ی آن روزهای خوبِ دین‌مداریِ گذشته. 

آدمی در تنهایی بدنبال پناه است، بدنبال خدا، درست، اما چه شده که میم کفایتم نمی‌کنه؟ یا اون همون‌قدر هست و من نیازم زیاد شده؟ یا اون رو با چیزهایی داشتم که حالا نیستند؟ شاید هم جو گناهان اخیر و احساس گناه و ماه رمضون و ... باشه!

 

نمی‌دونم، گیجم، حالم بده و اعصابم خرده، و تاب هیچی رو ندارم و آستانه‌ی تحملم پایین اومده و ... 

۰۲/۰۱/۲۵
آنی که می‌نویسد

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی