اینگونه‌ام

دقیق‌ترین نسخه از خودم که می‌شناسم

اینگونه‌ام

دقیق‌ترین نسخه از خودم که می‌شناسم

Certified copy

بایگانی

آتش‌بس

سه شنبه, ۵ ارديبهشت ۱۴۰۲، ۱۰:۰۱ ق.ظ

دیشب مصالحه‌ای نسبی اتفاق افتاد. کمی اوضاع ذهنی مامان رو تلطیف کردم، کمی بابا رو تهدید کردیم و حالا مامان خونه‌ی خودشونه. من آش و لاش ام و بسان هرباری که از جنجال خونوادگی جستم و خودم رو به سطح آب رسوندم تا نفس بگیرم، درونم سرشار از تمناست. خواستن. نیاز به لذت بردن. عاشقی. بله نیاز به آن حیات خلوت همیشگی‌ام یعنی «عشق» دارم تا سیگاری بگیرانم و نفسی تازه کنم. پیتزای دیشب هم برای همین سودازدگی بود که فقط بر چربی افزود و آلام پسِ لذتِ خوردن که آزرنده بود.

واصلا یادت می‌آید که کدام تمنا و کدام لذت را المی نبوده؟! نه که زندگی را سگی کنی، ولی این برکه‌ی آرام رو متشنج نکن برای هیچ و نه برای چیزی که تهش پشیمانی و رنج هست. 

باید برگردم به درس و مطالعه، دلتنگ یک پاراگراف جدی‌ام، یک تحلیل خوب، یک زمان برای اندیشیدن. 

گویی لذات ذهنی آن هم از سنخ دانش تنها لذات بدون درد و رنج‌اند. باید حیات خلوت‌ام را به آنجا منتقل کنم که در هیچ کجا جایی برای قرار نیست. 

والبته که دو روز بخوانم و فشار بیاورم سوزنی به بادکنک تمنایم می‌خوره!

و بعد؟

بعداش را دیگر باید که با تدبیر و نه هیجان جلو ببری. همان که به آن دیسپلین گویند.

۰۲/۰۲/۰۵
آنی که می‌نویسد

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی