اینگونه‌ام

دقیق‌ترین نسخه از خودم که می‌شناسم

اینگونه‌ام

دقیق‌ترین نسخه از خودم که می‌شناسم

Certified copy

بایگانی

نوزاد

شنبه, ۹ ارديبهشت ۱۴۰۲، ۰۶:۰۶ ب.ظ

با ف حرف زدم، ف ای که حالا مادر بود. گفت‌و‌گوی دلنشینی بود، چشمهام از ذوق خیس شد. تصور مادر بودنِ ف و به آغوش گرفتن کودکی که از بطن خودش اومده و وابستگی دلچسبش و ... بغض به گلوم فشار آورد. امیدوارم خوب و خوش و سلامت و راضی باشند. 

چقدر خوبه بچه‌دار شدن! و من واقعا می‌ترسم، از احساسی که تعمیمش نمی‌دم و فقط برای خودم می‌گم که خودخواهانه هست. می‌ترسم از زندگی اون، از آینده‌اش، از تربیتش، از رنج‌های احتمالی‌اش، ... نه من مادر نمیشم.

اما نوزاد، کودک، ... رو دوست دارم، دوست دارم مراحل رشدش رو ببینم، با خنده‌هاش بخندم و دغدغه‌ام فقط بشه شادی اون. 

ولی نه. آه ....

۰۲/۰۲/۰۹
آنی که می‌نویسد

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی