اینگونه‌ام

دقیق‌ترین نسخه از خودم که می‌شناسم

اینگونه‌ام

دقیق‌ترین نسخه از خودم که می‌شناسم

Certified copy

بایگانی

جوگیریِ ادبی یا دردی بی‌دلیل

شنبه, ۱۶ ارديبهشت ۱۴۰۲، ۱۲:۲۷ ب.ظ

صبح پر از شور بودم، شور خوندن؛ کلی برنامه داشتم. شروع که کردم بند نمی‌شدم. چشمم از روی کلمات می‌پرید، بی‌قراری کم‌کم ریشه گسترد. دست به هرکاری بردم افاقه نکرد. اجبار به خواندن و نوشتن. اجبار به کارهایی که باید. همه هیچ. نشستم تکه‌ی نهایی فیلم هملت را ببینم. دیدم دلم گریه می‌خواهد. بغض را هنوز نگه داشته‌ام و هی قورت می‌دهم. هملت را تمام کردم. شایسته بود برایش اشک بریزم؟ بلی. شایسته است برای بغضی بی‌دلیل بهانه بجویم؟ آن هم چه، بهانه‌ای چون هملت؟ به بهانه‌ی شهر بی‌کلیسا؟ به بهانه‌ی زیبایی‌اش؟ به بهانه‌ی شکوه‌اش؟ 

آه کجای این جهان چنین شکوهی را می‌شود یافت؟ 

باید ول بدم. باید بذارم بغضم رها شه. دارم می‌ترکم. اما چرا؟ کجا ذهنم می‌چرخه؟ چرا نشانه‌ای نمی‌یابم برای این بغض و بی‌قراری؟ چرا دلیل می‌تراشم؟ چرا بی‌دلیل پریشانم؟

 

آه خیلی تأثر برانگیزه که مثل آدم‌های عهد کهن فکر کنی! اینها همه‌اش فعل و انفعالات این مغزِ بی‌ همه چیز است و بس. دلیل و علت کجا بود. 

باید بروم این روز ملال‌آور و این مغز بهانه‌جو را به خواب، بفریبم.

۰۲/۰۲/۱۶
آنی که می‌نویسد

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی