گرگی در درونم زوزه میکشد
هنوز نمیدانم اینکه ماه کامل است دلیل این حال پریودیک و ماهانهی من است، یا پایان پریود و نوسانات هورمونیام، یا اصلا چیز دیگریست که هنوز چیزی دربارهاش نمیدانم! هرچه هست دارم خفه میشوم. یکی خرخرهام را میفشرد، نفسم سخت میآید، هر صدایی مثل صدای کشیدن ناخن روی تختهسیاه است. میخواهم از خودم بزنم بیرون، احساس میکنم در درون پوستم زندانیام، و هوا نمیرسد و نفسام تنگ شده، احساس میکنم نجات من در شکافتن پوستم است. حال عجیبی که مدتی بود بواسطهی قرصهای هورمونیام فراموش کرده بودم، و لااقل به این شدت و حدت نبود.
لعنت به این تنِ ناسازگار. لعنت به این نظامِ درهم و برهمی که اسمش انسان است و بیشتر بر تنِ یک زن که جز رنج و درد برایش ندارد.
واقعا درحالیام که نه افسردهام و نه هیچی، فقط دارم از دردِ فشار خودم رو بالا میآرم. احساس میکنم درونم گرگی رو به ماه یکسر زوزه میکشد.
باید بگذره، اما من هربار یه جون از دست میدم.
ماه رو ببین امشب.....
ما همه ماه زده ایم