اینگونه‌ام

دقیق‌ترین نسخه از خودم که می‌شناسم

اینگونه‌ام

دقیق‌ترین نسخه از خودم که می‌شناسم

Certified copy

بایگانی

خر شدن

يكشنبه, ۲۴ ارديبهشت ۱۴۰۲، ۰۳:۳۳ ب.ظ

معمولا اینجوره که با قرص یا شراب یا کتاب، خواب خوبی دارم. دقیق‌تر اینجوره که به کمک اینها همیشه خوابم نرماله. حالا اما از تب عشق یا شوت یا هرچه دو شبه خواب ندارم. کی باورش میشه من، منی که انقدر سر هر بزنگاهی حواسم به خودم هست، تا که پای این حس مرموز به ذهنم باز میشه، افسار می‌نهم و در چهل سالگی مثل یک دختر پانزده ساله، خیلی جدی درگیر تب و تاب عشق میشم.

بارها گفتم عشق حیاط خلوت زندگی‌امه. جایی که اونجا از هیاهو رها میشم، یا به عبارتی دیگه هیاهوی دیگه‌ای جای روال معمول می‌نشونم. الان که می‌نویسم می‌دونم موقته، اما وقتی اون تب گُر می‌گیره عقلانیتی نمی‌مونه.

حالا هرکاری کردم از پسِ دو شب بی‌خوابی، چرتی بزنم نشد که نشد. گمونم مشکلم اینه اونقدر بازیگر خوبی‌ام و اونقدر تو نقش‌ام فرو میرم که هر لحظه‌اش برام واقعی‌ترین وضعه.

می‌دونم این نیز بگذرد، و به تلخکامی و رنج حتی. می‌دونم اینجور که غرق این احساس شدم، دو روز دیگه فقدان این حال آتیش به وجودم می‌زنه. می‌دونم جلو ضرر رو هروقت بگیری منفعته و لااقل هزینه‌ی کمتری رو دوش‌ام خواهد بود، اما آدمی موجود عجیبیه. 

همون آدم منفعت‌طلب که هر چیزی بر مدار نفعشه، همون آدم که خوب بلده دو دو تا چهار تا کنه، به نتیجه‌ی عملیات فکری‌اش که می‌دونه چقدر ضرر و هزینه در پیشه تن نمیده. چرا؟ نمی‌دونم، شاید چون بخش پیشاپیشانی‌ام رشد نکرده؟ شاید ژن میمون‌واری‌ام قویه، شاید .... 

واقعا درک نمیکنم چرا ؟ و عجیب عجیبه.

۰۲/۰۲/۲۴
آنی که می‌نویسد

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی