گزارش جدید
خب کجا بودیم؟
دورهی کاف هم به سر آمد، فروکش که کرده و امیدوارم به سر آمده باشد. حس رهایی ندارم اما فعلا گوش شیطون کر نیاز هم نیشتر نمیزند. حالا بهتر است برویم و بچسبیم به درس و کار و زندگی تا که فلک چه زاید باز!
کاش برگردم به همان آدم قدیم. میدانم مسخره است تمنای این بازگشت، حتی اگر دوران طلاییای بوده باشد. تجربهی زندگی میگه هیچ چیز تکرار نمیشه. نه اخوال و نه حتی عادات. ما فکر میکنیم عاداتی داریم، اما همین عادتها هرکدامش ذره ذره، اپسیلونی تغییر میکند، چیزی که تهاش میماند احتمالا نسبت غریبی با آن چیزی که به عنوان عادتی از قدیم شکل گرفته در سر داریم، است. من هم نه نظمم، نه دیسیپلینم، نه جدیتام و نه هیچ کدام ایننها مثل قبل نمیشود، و اصلا نباید بشود چون من تجربههایی کردم و به احتمال قوی ههمهی آنها نیاز به شرح و تعدیل دارند. نکته اما این است که بدتر نشود. که راستش شده. هی وا میدهم. البته پیشرفتهایی هم داشتهام اما بعضی چیزها هستند که خراب شدهاند. مثلا بیریایی، بیحساب و کتاب خوب بودن. البته الان که فکر میکنم دقیقترش این است که الان فقط آگاهم و آنوقتها همین بوده و آگاه نبودم یا مثلا خودم را گول میزدم.
هرچه!
بروم به کار و بارم برسم چ غنیمت شمرم عمرم را و وقتم را. و یادت باشد آن چه داری عمر است و این تن و سلامتی و بس.