اینگونه‌ام

دقیق‌ترین نسخه از خودم که می‌شناسم

اینگونه‌ام

دقیق‌ترین نسخه از خودم که می‌شناسم

Certified copy

بایگانی

قنات بکن

دوشنبه, ۳ مهر ۱۴۰۲، ۰۹:۵۶ ب.ظ

حالا نوبت به من هم رسید. بی‌ توسری در پژوهشگاه دیده شدم و اسمم رفت توی بلک لیست.

روز مزخرفی بود. بعد از دعوای جانانه‌ای که دیشب با بابا سر دین و سیاست داشتم، امروز هم یک درگیری در پژوهشگاه.

ترسیدم.

خیلی خیلی ترسیدم. 

مثل سگ.

حالم از خودم بهم می‌خوره. آدم بزدل و مهوعی بودم.

بعد اون از ترس هی حواسم به شالم بود. هی داشتم فکر می‌کردم اگر آینده‌ای که چیدم برای اینجا خراب بشه چه؟

خجالت کشیدم از سپیده رشنو.

همو که به ضرب و زور از چنگال خانواده گریخت و خود را به دانشگاه و رشته‌ی مورد علاقه‌اش رساند، بعد اما پای آزادی کوتاه نیامد. 

بقول خودش آنچه از آزادی مهم‌تر است ایستادگی و مبارزه برای آزادی‌ست

خجالت می‌کشم از خودم. از او و از همه‌ی آدم‌هایی که هزینه دادند تا من و مایی مثل ۳۰ سال پیش زندگی نکنیم.

و من چه کردم؟

عزیزی می‌گفت مبارزه را به چشم قنات کندن ببین. خیلی قشنگ گفته.

برای منی که زندگی‌ام پوچ و گذرانِ خوش خوشان است و همه.ی این اهداف هم بخشی از سرگرمی، حتی این مبارز هزینه هم ندارد، اگر راست گفته بوده باشم، اما شجاعت می‌طلبد.

۰۲/۰۷/۰۳
آنی که می‌نویسد

نظرات  (۱)

۰۳ مهر ۰۲ ، ۲۲:۴۴ هیپنو تیک

سپیده رشنو؟؟

نه بابااا؟! 

آره حتما ^_^ :))))

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی