روتین هفتگی!
روند نوسانات هورمونی که هفته به هفته متأثرم میکرد کم بود، حالا اینجور شده که در طول هفته، روزهایی که میرم پ حالم خوبه یا لااقل بد نیست از بس درگیرم، یک روز بعد از پایان، خسته و لهام و دو روز بعد هم همهاش به تمنای احوال خوشی و لذتی میگذره. البته تو این دو روز که غرق تمنام نصف روز اول تمناست و دست و پا زدن و بعدش افسردگی. بعد هم از اوایل روز دوم میبینم هعی هیچی نخوندم و همه چی تلنبار شده، و باز افسرده حالی قوت و شدت میگیره و بعد هم تا ته خط میرم. ته خط هم یعنی لش کردن. بعد هم دوباره هفته شروع میشه و همراه با همهی بدو بدو ها، روزی هزار بار به خودم فحش میدم که چرا نخوندی و گذاشتی بمونه؟ و سرزنش و و و ... گاهی هم خودم رو موظف میکنم تو هفتهی پیش رو مثل آدمِ متعهد رفتار کنم (مثل همین هفته) اما تهش میرسیم به همون داستانِ لجنبار.
خلاصه که الان دلم لذتی میخواد، دست و پاهام رو هم البته زدم و دیگه نامید دراز کشیدم رو لبهی پرتگاه و دیگه الانه که قِل بخورم تو سراشیبیِ افسردگی.
بله؛ مرا هزار امید هست و هر هزارَش پوچ.
یکم برای خودت وقت بزار و خودتو بغل کن ، به خودت حس خوب بده سعی کن خودت رو دوست داشته باشی ، این خودت که داری هر روز حملش میکنی از همه کس و همه چیز به تو نزدیک تره . خوب مراقبش باش.