اینگونه‌ام

دقیق‌ترین نسخه از خودم که می‌شناسم

اینگونه‌ام

دقیق‌ترین نسخه از خودم که می‌شناسم

Certified copy

بایگانی

ویلون

پنجشنبه, ۲۰ مهر ۱۴۰۲، ۰۸:۲۲ ب.ظ

امروز قرار بود خوش بگذره. البته که بد نگذشت، اما چون اتلاف وقت داشتم و هی چرتکه دستم بود که به ازای وقتی که دارم الان درس نمی‌خونم چند گرم خوشی کاسب شدم، کلش زهرمار شد. آخرش هم کلافه تو ترافیک شب جمعه‌ی شهر مونده‌ بودیم و من اونقدر حرص خوردم که واقعا می‌خواستم خودمو کتک بزنم و به همه فحش بدم.

 

گمونم تراپی لازمم با این اوصاف. چته انقدر پاچه خودتو می‌گیری؟ مثل اونهایی که هی از خودشون عکس می‌ندازن و میگن اه چه بد شد؛ بابا تو همینی، لااقل یه عمر ۳۰ و خرده‌ای ساله‌ات اینچنین بودی، پس ادا تنگا رو در نیار. تو خیلی هنر کنی روزی سه ساعت درس بخونی. والا. حالا هی خودت رو سرزنش کن واسه وقت تلف کردن، انگار نه انگار که فیوریتت پاساژ گردی بود! اگرم تغییر در نگاهت ایجاد شده، ربطی به تغییر در واقعیت الانت لااقل نداره. خیلی آدمی آینده رو تغییر بده. 

اما مگه آینده همین روزها نیست؟ همینایی که گند خورد؟ پس ناراحت همین آینده‌ی تغییر نکرده و تبدیل به گذشته شده هستم.

خب راستش رو بخوای آره، اما بیا و واقع‌بین باش، تو هرچقدر هم بازده‌ی عملکردت رو بالا ببری هیچ وقت اونی نمیشه که در سر داری (با احتمال ۹۹٪)، پس یه کم کمتر یقه بگیر. 

نه. دوست ندارم.

خب پس مطمئناً هنوز بالغ نشدی، و خب بقیه چیزها مثل همون وقت تلف کردن‌ها هم از یک آدم نابالغ بعید نیست.

 

۰۲/۰۷/۲۰
آنی که می‌نویسد

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی