حیاطِ اندرونی
چهارشنبه, ۳ آبان ۱۴۰۲، ۰۱:۳۷ ب.ظ
دارم فکر میکنم بعدِ دو هفته خستگیی شیرین چه دلم عاشقی میخواد.
به خصوص که هوا ابری و دلچسب شده و یادها. دارند زنده میشوند و امروز یکسال گذشت از آن روزی که اول بار دیدماش (کاف را) و ...
چه میخواهم؟
گمانم اما همان رویای شیرینِ آخر را.
همان که داشتم خوب خودم را در دل آرزوهام (آن پژوهشکدهی مطلوب) فرو میکردم.
بایستی حیاط خلوت را در اندرونی بجویم. باید که از غیر جدا افتم.
فقط دلم خوابیدنِ یک شب در خانههای قدیمی و سنتی اصفهان را میخواهد. قِلیان و صدای آب و موسیقی و تختی برای کار.
در اندرونیتر هم حیاط خلوتی باشد برای؟ سیگار؟ هرچه. فقط باشد، بهرِ روز مبادا، اما در اندرون و نه بیرون.
۰۲/۰۸/۰۳