اینگونه‌ام

دقیق‌ترین نسخه از خودم که می‌شناسم

اینگونه‌ام

دقیق‌ترین نسخه از خودم که می‌شناسم

Certified copy

بایگانی

روانی.

يكشنبه, ۳ دی ۱۴۰۲، ۱۰:۲۱ ب.ظ

یه بغضی تو گلوم هست که فشرده می‌کنه، هم گلوم رو و هم خودم رو.

نمی‌دونم چیه؟ دلم داستان می‌خواد. دلم درد می‌خواد. دلم خواستن می‌خواد. دلم یخ زده. باید اسب تورین ببینم. آره باید اسب تورین ببینم. گمونم تنها علاج این فشردگی در گلو رو با اسب تورین بتونم تسکین بدم. دلم نمی‌دونم چی می‌خواد. شاید واقعا فقط داستان. همینقدر که داستانی هرچقدر هم مسخره بنویسم. مشخصاً منظورم از داستان یه زندگیِ خیالی و غیرواقعیه. یه چیزی بگم، از چیزی بگم که اگرچه نیست ولی باحال بود که می‌بود. 

حالا این دروغ باحال چی باشه؟ چی بگم که داستان خوشایندی باشه؟

تا میام فکر کنم به هر داستانی می‌بینم تمش عاشقانه و خودمحورانه و خودشیفته‌طوره.

چیه بابا! برو خودت رو درمون کن.

روانی.

۰۲/۱۰/۰۳
آنی که می‌نویسد

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی