اینگونه‌ام

دقیق‌ترین نسخه از خودم که می‌شناسم

اینگونه‌ام

دقیق‌ترین نسخه از خودم که می‌شناسم

Certified copy

بایگانی

چه عنوانی؟

چهارشنبه, ۲۷ دی ۱۴۰۲، ۱۰:۰۸ ب.ظ

علی‌الظاهر افسرده نیستم، اما یه چیزی در درونم دارم که نه غمه، نه رنج و درد، یه چیزی که فقط براش می‌تونم بگم، اعصابم خرده. اصلا هم نمی‌دونم یعنی چی! هیچ درکی از خودم و احوالاتم ندارم فقط یه چیزی هست که سر راست و بی‌دردسر بخوام وصصفش کنم میشه همون اعصاب نداشتن. راستش یه کمی حین نوشتن ذهنم رفت به مشغله‌های فکریِ عصر و شب. اینکه چرا م.ح یا ض. یا ک یا س یا .... چرا هیشکی پیامی نمیده و احوالی ازم نمی‌پرسه. چرا هیشکی دیگه میلی به من نداره!

امشب آخرین جرعه‌ی موجود در پستوی خانه را هم رفتیم بالا و تمام. حالا حس خسرانم بیشتره. نه مستی، نه شل و بی‌حال شدگی، نه خواب‌آلودگی و نه هیچ کوفت دیگه‌ای. اعصابم رو بیشتر خرد کرده این بی‌تأثیر بودنش. ولی راستش انگار دلم پیش م.ک هست یا شایدم ک. ولی چه دخلی داره؟ باز سرت خلوت شده؟ 

نه راستش. دلم می‌خواد کلی کار کنم. کاش بتونم. گور بابای دوست داشته شدن و خواسته شدن و هزارتا کوفت دیگه. حاضرم هیچی نباشه جز اینکه اون هیجانی که وقت مطالعه دارم برام بمونه. همین. 

یه مقدار هم مسائل مالی هم هست. دندونای میم خراب شده. ۹ تا دندون. تقریبا یعنی چیزی حدود ۳۰ تومن . اوه ... کاش اون پروژه‌ همکاری موافقت بشه. 

دیگه هیچ زری ندارم. برم بکپم.

دلم گریه می‌خواد. مادر جون، خونه‌ی بچگی و بارون و سرما و بخاری نفتی و ... هرچیزی که بتونه حسی از احساس داشتن بهم بده. حس می‌کنم خیلی ماشینم. ولی بدم نیست بابا. صب تا شب دنبال احساس و امیال خوبه؟

نه والا. بشین همون گوشه‌ی دنج‌ات و ... 

ته دلم رضا نیست؛ ولی گمونم نبایستی محل بذارم بهش.

 

۰۲/۱۰/۲۷
آنی که می‌نویسد

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی