اینگونه‌ام

دقیق‌ترین نسخه از خودم که می‌شناسم

اینگونه‌ام

دقیق‌ترین نسخه از خودم که می‌شناسم

Certified copy

بایگانی

فربه شویم از برای او

سه شنبه, ۳ بهمن ۱۴۰۲، ۱۲:۳۷ ب.ظ

صدای اذان میاد.

بعد سالیان دراز صدای اذان برام تداعی‌گرِ چیزی شد.

صبح وقت اذان صبح اعدام شد. وقت اذان اعدام شد. اعدام شد.

چرا امروز باز به یه اعدام حساس شدم؟ شاید چون دلم رفت پیش خرمگس دلم رفت پیشِ آخرین لحظات دیدارش؛ آه پدر، پدرت راضی شد؟

 

صدای اذان هر بار (از امروز تا نمی‌دونم کِی)، دیگه برام یک تداعی بیشتر نخواهد داشت.

 

باید دوباره خرمگس رو بخونم. این‌بار جور دیگه‌ای. جوری که قراره یکی بیاد که سیرابش کنه.

فربه شوید از برای او. 

فربه شوید از برای او.

آه پدر، آیا پدرت راضی می‌شود؟ آیا سیر می‌شود؟ آیا سیراب می‌شود؟

آه پدر، پسرت را قربانی کن. اما بخواه که سیراب شود. بخواه از او که سیر شود. بخواه که دیگر راضی شود. بخواه که دیگر نزایند از برای سیری. راضی شود و رضا دهد و خلق نکند و نمیراند و انتقام نگیرد.

آه پدر دست بردار از این در وطنانِ خویش غریب. دست بردار.

۰۲/۱۱/۰۳
آنی که می‌نویسد

نظرات  (۱)

۰۳ بهمن ۰۲ ، ۱۳:۴۲ بانوی مرداد

الحمدلله که قاتل پلیسای مظلوم اعدام شد :)

خدا رو شکرررررررر

الهی اذان صبحی مادر و پدرای پلیسای بی گناه شاد شده باشن :)))

خبر بسیار خوشیه که یه وحشی اعدام شد و زن زندگی بردگی رو‌به گور برد :))) جمهوری اسلامی زمستون پشت زمستون رو دید و وحشیای بی ناموس به گور رفتن :)

الله اکبر واقعا :)))

خدا رو شکررررررر

چه روز خوبیه :)

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی