روضه
سه شنبه, ۱۰ بهمن ۱۴۰۲، ۰۳:۰۸ ب.ظ
به گیسوهاش، به تنی رنجور و مچاله، به پوسیدگی و زوال و به نبودنش، فکر میکنم.
آره نیاز دارم روضه بخونم. هم در شُرفِ پیاماسام، هم دارند اون خونه رو تغییر میدن. هم دلم اشک میخواد، هم دیگه نیست... واقعا نیست...
فقط یه چیزی ازش زیر خاک در حال پوسیدنه... اون تن.
آخ از بوی تنِ همیشه تمیزش... آخ ... حیف.
چرا وقتی دیر یا زود مقصد همون خاکه این قدر زمان میخری؟
۰۲/۱۱/۱۰