اینگونه‌ام

دقیق‌ترین نسخه از خودم که می‌شناسم

اینگونه‌ام

دقیق‌ترین نسخه از خودم که می‌شناسم

Certified copy

بایگانی

بهترین جهان ممکن

دوشنبه, ۳۰ بهمن ۱۴۰۲، ۰۹:۴۵ ق.ظ

دیشب خواب دیدم مادرِ دختری هستم. رابطه‌ام با او عمیق و لذت بخش بود. تجربه‌ی مادرِ نوزاد بودن را در خواب‌هایی داشتم، یا پسرکی شیطان را. اما تجربه‌ی مادرِ دختری بودن، آن هم آن دختر فهیمی که دیشب فرزند من بود، تجریه‌ی لذت‌زایی بود. و خب البته که جهان بر مدار بی‌قراری‌ست و دیرنمی‌پاید که آن دختر را باید به جهان خودش بسپارم، و بعد با حفره‌ای در درونم زندگی را به پیش ببرم. 

امروز دو روز از دیدار با کاف می‌گذرد. در نوسانات و بی‌قراری‌هام و ناگاه جلوی چشمانم می‌بینم‌اش. دلم می‌خواهدش و البته که هم جهان بر مدارِ بی‌قراری‌ست و هم من به میم متعهدم. و البته هم که او مالِ من نمی‌شود.

چرا اینها را می‌نویسم، نمی‌دانم. داشتم درس می‌خواندم که هوای او و یاد دخترکم جریانی در ذهنم راه انداخت. 

باید که برگردم و درسم را بخوانم و فکر نکنم جهانی ممکن باشد که زندگی جوری شود که همه‌ی قشنگی‌ها با هم جمع شوند. باید برگردم به زندگی. باید پایم را دوباره روی زمین واقعیت بگذارم. زندگی همین خواب آشفته‌ای‌ست که در آن هستم. لااقل جهانِ من همین است و بس. بد هم نیست البته، فقط بی‌قرار و بی‌ثبات است، که خب هست دیگر، چه می‌شودش کرد؟ که اگر ثبات بود هم خسته کننده می‌نمود، این بهترین جهان ممکنِ ما.

۰۲/۱۱/۳۰
آنی که می‌نویسد

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی